ساقی دل من خون شده از هجر سبویت

رحمی کن و بگذار شوم ساکن کویت


امید ندارم که شوم زاهد عابد

منعم مکن از سیب زنخدان گلویت


افسوس که جز حیف نشد حاصل عمرم

صد حیف که حاصل نشدم رویت رویت


دستم تهی و یوسف مصر دل من تو

با روی سیه آمده ام باز به سویت


مجنون تو لیلاست،مرا تاب سخن نیست

چوپانم و گم گشته دلم در شب مویت



پ ن:یکی به من بگه این آقا چرا اینقدر خوبه هان؟؟