والصبح اذا تنفس

باز صبح به ما رسید

تا ساعتی دیگر از ما هم جلو می زند و ما مجبوریم با ظهر سر کنیم

البته ظهر هم همیشه مرا قال می گذارد دقیقا مثل برادرش غروب

و من مجبورم با شب سر کنم

اینگونه نمی شود

باید تندتر باشم

آنقدر سریع که دوباره به صبح برسم.


پ ن : سپیده زد مگر تو خندیدی؟

من گم شده ام

خدمت استاد عظیم الشان ما در معارف الهیه حکیم متاله عارف مستقیم حضرت آیت الله جوادی آملی دامت برکاته وقتی این مساله را مطرح کردم که :

«من گم شده ام مرا پیدا کن و سرجایم بنشان»

فرمود :

«هر لحظه که چیزی را به خود یا به غیر خدای سبحان نسبت دادیم ،خود را گم کرده ایم ؛اگر خود و غیر خدا را ندیدیم و فقط خدا و مجاری او را دیدیم معلوم می شود در راه هستیم .هرچه هست و هرچه داریم از آنِ خداست »


سید علی طباطبایی ـ تجلی اعظم ص ۱۴۳

شبی که گذشت

۱.مگر نخواندیم سلام هی حتی مطلع الفجر


این شب سلام است تا طلوع فجر

پس بیا «لیلةالسلام» بخوانیمش.

شب سلام سلام خدا به انسانها و سلام فرشتگان به انسانها و سلام انسانها به انسانها

خوش به حال آنانکه به حقیقت سلام رسیدند و خود مجسمه ی سلام شدند.


۲. دومین شب قدر گذشت .دیشب مفاتیح را نگاه میکردم دو نکته ی مهم نوشته بود:

اینکه پرسیدند برای ما معلوم کنید شب ۲۱ یا ۲۳ کدوم شب قدره ؟ در جواب حدیث داره که: «اینکه دوشب رو مناجات کنی برای حاجاتت کار سختی نیست.»

۳.یکی هم نوشته بود : بعضی کج فهما فکر میکنن دیگه از امروز ماه رمضون تموم شده در حالیکه کل این دهه ی آخر جایگاه بزرگی داره و پیامبر از امروز عبادتشون رو چند برابر میکردند.


۴. باور نمیکنی اما از هم اکنون دلم برایت تنگ شده ماه خدا

حتی بیشتر از آنقدری که دلم برای خودم تنگ شده


ماهِ من ـ ماه ِخدای من ـ سحر خوانی ـسحری ـ سجده ـ قرآن به سر ـ


۵ . و امان ازین خوابهای نا معلوم .واقعا از کجا بفهمیم رویای صادقند یا چیز دیگر؟؟


بی ربط ِ بی ربط :

دلم برای تو ...آیا دل تو هم تنگ است؟


سیب (مشاعره )

و من افتادم زخمی بر خاک

دخترک رفت و پسر نیز مرا تنها بر خاک گذاشت

خنده و گریه یشان رفت به باد

سیب دندانزده ی خاک آلود

اینچنین می گوید :

ساعتی رفت و من آزرده شدم

همه در فکر شدم چه کسی من را  از زمین بر خواهد داشت

چه کسی باز مرا خواهد خواست

که صدایی آمد کولی غمزده ای دید مرا ا

اشک شادی در چشم

از زمینم بر داشت

و مرا با خود برد

او که در گوشه ی مخروبه اطراف دهات

پدر پیری داشت

شاد و خندان به پدر کرد سلام

پدر امروز خدا سیبم داد

تا که باهم بخوریم

جای دندان زده را خود برداشت


جای دندانزده را خود برداشت

نیمه ی دیگر را   ریز کرد و به دهان پدر پیر گذاشت

آری این باغچه ی لطف خداست

پسری من را چید

دختری دندان زد

کولی آخر من را

در دهان پدر پیر گذاشت

گرچه او باغچه ی سیب نداشت


 پی نوشت :

سحرگاه شعرسیب حمید مصدق را در وبلاگی خواندم متوجه شدم فروغ با نگاهی دیگر جواب شعر او را داده از روی اتلاف وقت این چند خط بالا نوشته شد. اصل شعر و جواب آن  بدین قرار است :

سیب از حمید مصدق :

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت


سیب از فروغ


 من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

قبر یا قدر؟

تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی

چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو


اگه خلاصه ی سریال زندگی یک انسان رو تو یه قسمت خلاصه کنن

اگه تمام شبهای عمرت رو تو یه شب فشرده کنن

اون یه شب چه رنگی داره؟

درسته شب تاریکه اما تاریکی هم رنگ داره مثل اشک

اشک خوشحالی یا اشک از روی ناراحتی  اشک فراق یا وصال

شب عمر ما هم میتونه رنگش لیلةالقدری باشه یا لیلةالقبری

کسی که قدر شبهای عمرش رو ندونه تو همین دنیا در قبر زندگی کرده

ولی کسی که قدر ثانیه های عمرش رو بدونه شب اول قبرش هم لیلةالقدرِ.

قدر شبهایمان را بدانیم


بی ربط :

صبحها حدودا ساعت ۸ تا ۱۲ میخوابم

امروز خواب عجیبی دیدم  تلفیقی از گذشته و حال شایدم آینده

آقای عشقی معلم حسابان شده بود استاد دانشگاهمون

روز اول هم امتحان گرفت روز بعد دعوا شده بود از همین تجمعات بیجا (به گمونم روز بعد رو بعد از یه بیداری دوباره دیدم)برگه ها هم تصحیح شده بود با درخشانترین نمرات ضعیف ممکن .

کلی با هم صحبت کردیم  ازون همه صحبت فقط یادمه یه چوب دستی داشتم میگفتم عصا ی دستمه.

+پارسال که دیدمش نشناخت منو سلامش ردم بازم یادش نیومد گفت از  وقتی بابام مرحوم شده دیگه اصلا حواسم هیچجا نیست


خدایا به خاطر همه ی محبتهات شکر



چشمه ی چشم


قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ:

 قَسْوَةُ الْقُلُوبِ مِنْ جَفْوَةِ الْعُیُونِ

وَ جَفْوَةُ الْعُیُونِ مِنْ کَثْرَةِ الذُّنُوبِ

وَ  کَثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا

وَ حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة

مسیح اینچنین فرمود:

سنگدلیها از خشکیِ چشمها سرچشمه میگیرد

و خشکیِ چشمها به علت زیادی گناهان 

و بسیاریِ گناهان از حبِ دنیاست

و حب دنیا منشا همه ی گناهان است

خود نوشت:

خدایا به خاطر تو بخشیدمش گرچه شاید اصلا او باید مرا ببخشد.گذشتم

وضعیت :

فقدان یار همنفس جز من نداند هیچکس

ماهی که در خشک اوفتد قیمت بداند آب را


خری در پوست انسان

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

 آنها شبیه حیواناتند بلکه پستتر  آنها همان غافلانند.

 
«أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ‏ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ‏»

اعراف ۱۷۹



۱. گاوان و خران بار بردار

   به زادمیان مردم آزار


۲. غیر آن جانی که در گاو و خر است

    آدمی را عقل و جانی دیگر است

    مرده گردد شخص گر بی جان شود

    خر شود گر جان او بی آن شود


۳. دین به دنیا فروشان خرند

    یوسف فروشند تا چه خرند؟


۴.  تو شهر الاغستون (بخوانید خرستون) بدترین فحش اینه که به یکی بگن  تو چقدر آدمی... 

پیامبر مستان

کفاره ی شرابخوریهای بی حساب

هشیار در میانه ی مستان نشستن است


به نام خداوند بخشنده ی مهربان

«لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون»

قسم به جان تو (ای پیامبر) که آنان در مستیشان سرگردانند .


سوره ی حجر آیه ۷۲


داستانی رو از کودکی شنیده بودم مضمونش این بود:

جادوگری نیمه ی شب معجون دیوانگی رو داخل چشمه ی شهر که مردم ازون آب میخوردند میریزه

یکی از مردم  متوجه میشه فردا هرچی به مردم میگه آب چشمه آلوده شده هیشکی گوش نمیکنه و همه از چشمه آب میخورن و همه دیوانه میشن

اون آدم که  آب نخورده بود سالم مونده بود هرچی فریاد میزد کسی گوش نمیکرد فرداش همه ی مردم دیوونه شدن غیر از اون عاقل

اما همه ی دیوونه ها به اون عاقل میگفتن تو دیوونه ای

عاقلی در میان دیوانه ها تنها مونده بود هرچی میگفت شما دیوونه اید اونها بهش میخندیدند

آخر داستان اون عاقل هم  دیگه  خسته شد و از دست اذیت آزارهای اون دیوونه ها تصمیم گرفت اون هم از آب چشمه بخوره

و گرنه تا عاقل باشی باید بین دیوونه ها طعنه ی دیوانگی بشنوی

 


پ ن : شخصا از آن هشیارانی که در جامعه دیوانگی و مستی من و امثال مرا تحمل میکنند عذر خواهم .


+ حرف دیگر اینکه نباید تعجب کرد از آنان که به پیامبران گفتند شما مجنونید 

دروغ نمیگفتند

از نگاه یک دیوانه  عقل حکم جنون دارد و عاقل جایگاه مجنون.



پیوست : استغفر الله ربی و اتوب الیه

             خدایا بخش

 



یتیم

آیات

1 . سوره ی 107 ماعون آیه ی 2

آیا ندیدی کسی را که تکذیب دین می کند او همان کسیست که یتیم را با قهر از خود می راند..

« ارایت الذی یکذب بالدین فذلک الذی یدع الیتیم »


2.سوره ی 93 ضحی آیه ی 9

و اما یتیم را از خود مران

«و اما الیتیم فلا تقهر»


3. سوره ی 89 فجر آیه ی 19

این چنین نیست که مى‏پندارید ، بلکه [ زبونى ، خوارى و دور شدن شما ازرحمت خدا براى این است که ] یتیم را گرامى نمى‏دارید

« کلا بل لا تکرمون الیتیم»



روایات :


1 . کتاب ثواب الاعمال شیخ صدوق ص 199

امام صادق :

هیچ بنده ای نیست که دستش را از روی مهربانی بر سر یتیم بکشد مگر اینکه خدا به هر موی آن یتیم نوری در قیامت به او عطا کند.

 « مَا مِنْ عَبْدٍ مَسَحَ یَدَهُ عَلَى رَأْسِ یَتِیمٍ رَحْمَةً لَهُ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ نُوراً یَوْمَ الْقِیَامَة »


 2. همان ص 200

رسول خدا:

هرکس از شما  از سنگدلی خود ناراحت باشد پس یتیمی را خواند و با او مهربانی کند و دست نوازش به سرش بکشدبه اذن خدا  دلش نرم می شود .همانا برای یتیم حقی بر گردن شماست.

«مَنْ أَنْکَرَ مِنْکُمْ قَسْوَةَ قَلْبِهِ فَلْیَدْنُ یَتِیماً فَیُلَاطِفُهُ وَ لْیَمْسَحْ رَأْسَهُ یَلِینُ قَلْبُهُ بِإِذْنِ اللَّهِ إِنَّ لِلْیَتِیمِ حَقّا»


 به خود نوشت:

1. در روزگاری که ادعا می شود در اوج عقلانیت تمدن صنعت و پیشرفتیم چقدر روز به روز عقب گرد میکنیم از صف آدمیت

هزار و چهار صد سال پیش فردی بی سواد بر پایه ی این اصول جامعه ای بر پا کرد و پس از قرنها هرچه جلوتر رفتیم و به پیشرفت نزدیکتر شدیم در انسانیت پسرفت کردیم 

 (با افتخار و اطمینان میگم اسلام مال هزار و چهارصد سال پیشه گاهی خل میشم و میگم کاش منم همون موقعها بودم ...انسانم آرزوست) 

2.کیست که هر روز در خیابانها یا در همسایگی یا در خویشاوندان خود با این مساله رو برو نباشد و کیست که درین آزمایش سربلند باشد؟

3. اگر آن مرفه بی درد که نه از نماز و نه پیامبر خبر ندارد بی تفاوتی یا اجحاف بینیم باز گله ای نیست چه بگویم از آن مقدسان بی درد که در صف اول سفره ها وصفها یند ولی...

4. به خود می گویم  مرا به دیگران چکار ؟ خودم را به تقوا توصیه می کنم

5. در هشتاد میلیون جمعیت ما کسی هست به فرزندش بگوید   با آن دانش آموز (که شاید هم ضعف درسی یا اخلاقی تکرار میکنم شاید دارد) با آن  دوست شو؟؟

6. ایتام نیاز به ترحم ندارند فقط درکشان کنیم گاهی فقط خود را جای او بگذاریم

7.کاش کسی یک شب در مسجد افطاری بدهد و به جای اینهمه آدم حاجی و باجی و ...بگوید فقط فقرا دعوتند یا فقط کارگرها یا آن قشری که هیچوقت مورد توجه نیستند این زمانها

8.بهش گفتم تو مثل اون درختی هستی که وسط کوه بیرون میاد از همه قویتره چون سختی زیاد کشیده نه مثل این سیبها و گیلاسای تو باغ که هر سال سرما میزننن و تازه ده بیست سال هم عمر نمیکنن

سه کودک که بزرگشون کلاس سوم دبستان بود اولی خجالتی دومی اما خیلی برونگرا و اجتماعی

کاش تو این جامعه هدر نرن کاش تو مدرسه له نشن کاش به بچه هامون یاد بدیم لهشون نکنن اگه چیزی بلد نیستن مسخرشون نکنن

و کاش و کاش و کاش...


9. ادامه دارد...



پیوست: صلوات بر یتیم مکه یگانه ی روزگار









تذکار و تذکر

رمضان هم  به نیمه رسید

نیمه ی ماه شد و به قول آن وبلاگ نویس که به راحتی ازش نگذریم امام مجتی کریم است..


چقدر دوست دارم این اسم را رمضان الکریم

 اما تذکرات

۱.کاروان رفت تو در خواب بیابان در پیش

   کی روی ؟ ره ز که پرسی؟

     چه کنی؟ چون باشی؟

۲. ان احسن الحسن الخلق الحسن

    همانا نیکوترین اعمال رفتار نیکوست

 در این زمان که در قحطی اخلاق به سر میبریم گاهی ارزش یک لبخند یک گذشت  یک سلام  از هزاران هزار جانماز آب کشیدن بالاتر است

۳.همسر عزیز مدتها میپرسیدی  به چه چیز علاقه داری و من همیشه گفتم  به این موضوع فکر نکردم

  الان احساس میکنم چیزی هست ؛سلام  من درین دنیا سلام دوست دارم.

۴. اگر شیعه ی امام حسنی پس باید امام حسنی باشی

   اینکه نامت در لیست باشد و خودت در صف دیگه ای باشی نمیشه در لیست طرفداران حسن ولی پشت سر معاویه...هعی گذریم

۵.فقط آنجا که شاعر میگه

گمان مبر که حسن بی ضریح و بی حرم است

کریم آل عبا هرچه هست می بخشد

۶.

نوه ی بزرگ خدیجه ـپسر بزرگ فاطمه ـ خواهر بزرگ زینب ـ عموی بزرگ رقیه

۷. تعریف میکرد  یه منطقه ای هست رسم دارن (قبلا داشتن الان نمیدونم) امشب  جوونا میرن خونه ها در میزنن و یه چیزی به اسم نیمه رمضونی میخونن صابخونه هم بهشون  یه چیزی میده

قدیما چقدر مردم با هم نزدیک بودن


پ ن :بارالها از تو میخواهم از درجات کمالت   کاملترینش   را

       و این چه سخنیست که می گویم هر جلوه ای از کمال تو کاملترین کمالات است

       معبودا از تو میخواهم از همه ی جلوه های کمالت  که همه کاملترینند


پیوست : محتاج دعاییم هنوز

اگر یادتان ماند و باران گرفت
دعایی برای بیابان کنید