در بهار آزادی جای شهدا خالی

بیست و دوی بهمن یادگار امام عزیز و ثمره ی ایثار جوانانی که به خاک و خون کشیده شدندمادرانی که خون گریه کردند و پدرانی که بغضشان را در گلو فرو خوردندهمین فردا مثل همیشه در راهپیمایی شرکت میکنم ...


پ ن: شدیدا با برخی اختلاف افکنیها تو این اجتماعات ملی مخالفم اما چه باید کرد به خاطر یه میوه ی کرم خورده درخت رو از بیخ نمیکنن


پ ن ۲:تعجبم ازوناییه که ادعا میکنن مصلح ملت و پابرجا بر پیروی از امامند و با خالی کردن میدون امامشون رو تنها میذارن چه اینکه بیشتر ازینها ازونایی متعجبم که تنها به اصولی متعهدند که منافعشون باشه....

چجور میشه اینجور میشه؟

  هر وقت دلم میگیره میرم مسجد

.

.

.

  هر وقت میرم مسجد دلم میگیره


جمله اولی در حد یه خاطره تو ذهنهاست...

علتش چی میتونه باشه وقعا؟

خواب خیال

در قنوتم زخدا عقل طلب میکردم
عشق اما خبر از گوشه ی محراب گرفت 

سه بیت...

1.

جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست

جز وصل تو ام هیچ تمنای دگر نیست


_عراقی


2.

بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری
هر لحظه مرا تازه خدای دگرستی


_ظاهرا از مولوی


2.

کعبه را جامه کردن از هوس است

یای بیتی جمال کعبه بَس است


_سنایی


و خدا شاعران رو دوست دارد

چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی

چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی

من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم

تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی

خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم

تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی

من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل

داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم

کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟

روی از من سر گردان شاید که نگردانی


#رهی_معیری

نفسم گرفت...

نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
  سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن


دکتر شفیعی کدکنی

نیایش

خدایا :


به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم


و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم


بگذار تا آنرا من خود انتخاب کنم


اما آنچنان که تو دوست داری


آمین

از فروغ ...

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند


هرچند ره به ساحل لطفش نبرده ایم


زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش


پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم


_هرچند بعضی شعراشو دوس ندارم اما در کل از خوبان شعرا هستن ایشون

_آدمای ریاکار و متزور بدترینها هستن روی زمین...واقعا هم هرچی ضربه خورده دین از همیناست

البته خشک مغزان متعصب هم عاقبت بهتری ندارن

_بگذریم در هر صورت بیت اول رو اصلا نمی فهمم اما بیت دومش حرف منطقی و البته با معناییه

کسی که کارهاشو برا این و اون انجام میده خداش همونیه که بهش اهمیت داده و کارهاشو برا دیدن یا ندیدن اون کرده

یه جور دیگه هم میشه معنا کرد اونم اینکه باطن عمل عوامفریبانه ی زاهد(البته از نوع دروغینش ) سستی اعتقادش رو نشون میده وقتی کارهای پنهان و پیداش یکی نباشه یعنی ایمان نداره خدا علام الغیوب و هو الظاهر و الباطن هست .اما اون گناهکار که تو ملا عام هم هر کاری میکنه درسته خدا رو معصیت میکنه ولی حد اقل برای خدا چیز پنهانی رو قایل نیست


-استغفرالله ربی و اتوب الیه

_اشتباه نشه باید ظاهر و باطنمون یکی باشه اما نه اینکه ظاهر خوبمون رو هم با باطن خراب یکی کنیم بلکه برعکس...باید سعی کنیمباطنی که خدا ازش خبر داره رو مثل ظاهری که مردم خوب میبیننش کنیم وبهتر و بهتر و بهتر

زنار

به خاک پای صبوحی کشان که تا من مست


ستاده بر در میخانه ام به دربانی


به هیچ زاهد ظاهر پرست نگذشتم


که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی...


1.حضرت حافظ جان

2.من اگه بودم میگفتم فتاده بر در میخانه ام به ...

البته با معنی بیت بعد نمیسازه ولی خب بیکار که نیستم در میخونه بایستم یه جور پارادوکسه دربان باید حواسش جمع باشه از طرف دیگه دربان میخانه خودش هفت خطه...

3.زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست  در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست

4.از زمان حافظ جان تا الان وضعیت همین بوده که بوده و گویا همینطور خواهد بود

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد خیلی از حرفها و ادعاها هم همینطورن جوری شده همه هم غصه ی مردم و دین و انقلاب رو میخورن یاللعجب

5.اینم بگم که حافظه تاریخی ما هم عجب ضعیفه

 6.بماند

در نبود تلگرام

واقعا عجیبه بعد از دو سال

خیلی خیلی اتفاقی اومدم اینجا عجیبتر اینکه اصلا پسورد کلا یادم رفته بود ناخود آگاه دیدم صفحه باز شد

چقدر هم زود گذشت با اتفاقای خوب و بد


هرچند به نظرم سختیاش بیشتر بود

تقریبا همه اون وبلاگایی نگاه میکردم آف شدن

خدا بگم چیکار کنه این تلگرامو

پ ن .خداییش این یه هفته ای وقت زیاد آوردم جدا



اگر یادتان ماند و باران گرفت
دعایی برای بیابان کنید