باز صبح به ما رسید

تا ساعتی دیگر از ما هم جلو می زند و ما مجبوریم با ظهر سر کنیم

البته ظهر هم همیشه مرا قال می گذارد دقیقا مثل برادرش غروب

و من مجبورم با شب سر کنم

اینگونه نمی شود

باید تندتر باشم

آنقدر سریع که دوباره به صبح برسم.


پ ن : سپیده زد مگر تو خندیدی؟