در نیمه شبی که به او می اندیشیدم برایش نوشتم 

 

------------------------------------------------------------

اندیشه ام بر محور موی تو میچرخد
  در کوچه ی پر پیچ گیسوی تو میچرخد
آری تمام آرزوهایم لبان توست


از آرزو گفتم
تمام آرزوی من   هان با تو ام
لبخند شیرین خدا با من
تو با تمام آنچه بر لب داری از لبخند
یک شب برایم آرزو بودی
حتما تو هم با خود هزاران آرزو داری
صد آرزو پیدا و صدها آرزو پنهان
اما کدامینشان به قیمت با تو هم وزنند؟!

با من بگو آنها کنار تو  کنار آسمانت چند می ارزند؟!
تو آرزو داری شبی آرام در آغوش گرمی سر کنی تا صبح
یا جاده ای را طی کنی آرام
یا هر چه من حتی نمیدانم بیانش را
اما ولی زیبای من امشب همین الان
که ما در فکر دیداریم
صدها هزارن دختر زیبا فغان و گریه و شیون به پا کردند در فکر دیدارند با اجساد شوهر یا برادر یا پدر
در این شب زیبا
صدها هزارن کودک عریان گرسنه تشنه در سرما  سر بر سرای مرگ می سایند
آری تمام آرزویش مرگ شد امشب
و ما اینجا

نفرین بر این مردم
نفرین بر این فرهنگ
نفرین بر این خواب گران ما
نفرین به ما و آرزوی ما اگر آرام بنشینیم
خاموش بنشینیم
باید قدم برداشت
باید من و تو  ما

با آرزوی خود با هرچه در این زندگی داریم 

 با آبروی خود

 باری سمت حقیقت گام برداریم.