۱. مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس

   ماهی که در آب اوفتد قیمت بداند آب را

 



۲. شیخ را گفتم  کس باشد که از بند هرچه دارد برخیزد؟

  شیخ گفت کس آنکس بود

  گفتم  چون هیچ ندارد زندگی به کدام اسباب کند؟

  شیخ گفت

آنکس که این اندیشد هیچ ندهد و آنکس که همه بدهد این نیندیشد

عالم توکل خوش عالمیست و ذوق آن به هرکس نرسد


۳.امروز پس از مدتها گوش را به صدای آوازی سپردم

 متناسب و پر معنا  از آنها که پشت سر هم میگذآری پلی شود  حتی آهنگ پیشوازت میکنی(۲۴۷۷۲)

سعدی را گفت چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو


پاسخ داد ای بی بصر من میروم؟

              او می کشد قلاب را


هر چند مدتیست احساس می کنم من میروم  اما اینقدر هست که بگویم من هم مثل همه تجربه کردم  احوالی را که او بکشد و بکشاند قلاب راا

و چه خوش لحظه ها و ماندنی خاطره ها و بهترین نتیجه ها بوده برایم

زاندازه بیرون تشنه ام کن ساقی و مرا در همان تشنگی بگذار

ازین سیرابی دروغین خسته ام 

درد خواهم درد ای یار نکو

«باری بکش قلاب را»