حسینا من ز تو شرمنده هستم

غلط کردم که ره را بر تو بستم

اسیر دست شیطان گشته بودم

نمک خوردم نمکدان را شکستم

بگو تا خواهرت من را ببخشد

چرا که قلب طفلانت شکستم

به زندان گنه افتاده بودم

کنون بر خوان احسانت نشستم

نبودم حر ولی گردیدم آزاد

غلام تو شدم آزاده گشتم

دعای مادرت اعجاز کرده

که من از ذلت دنیا گسستم

ادب کردم به زهرا مادر تو

شهادتنامه ام را داده دستم