دلم جرئتش قطره ای بیش نیست

تو ای عشق او را به دریا ببر


خیلی اتفاقا،سختیا ،غمها و غصه ها یی که تو زندگی میبینیم رو اگه تو یه بازه ی زمانی و مکانی بزرگتری ببینیم نه تنها تلخ نیستن بلکه شیرینترین مزه ای هستن که بهتر ازونا امکان نداشته...یا یه جور دیگه بگم مثل یه ادویه ایه که تنهایی اصلا نمیشه خوردش ولی برا مزه ی غذا ضروریه و اگه اون نباشه غذا بی مزه میشه....

فکرش رو بکن یه تصادف کوچیک میکنی با خودت میگی وای چه بد ولی اگه همین اتفاق نبود دو قدم جلوتر یکیو زیر میگرفتی..داری راه میری پات پیچ میخوره اگه اونجا ایست نمیکردی الان رو تخت مرده شور خونه بودی،یکیو دوس داشتی بهش نرسیدی اولش فکر میکنی دنیا به آخر رسیده بعد چند وقت اصلا به چشم خودت میبینی خدا چه لطفی بهت کرده...

واقعا اگه یکم بیشتر دیدمون رو بزرگ کنیم چه خوب میشه

گر به اقلیم عشق رو آری همه آفاق گلستان بینی

هرچه بینی دلت همان خواهد وانچه خواهد دلت همان بینی

آدمای کوته نظر بهشت رو هم بهشون بدی بازم ایراد میگیرن ولی یه عده هم هستن میگن: سختی و راحتی همش میگذره مهم اینه تو چطور امتحان پس میدی

کلا دیوونه ی این شعرم که میگه

مویی نجنبد از سر ما جز به اختیار

آن اختیار هم به کف اختیار دوست

گر وعده دوزخ است وگر خلد غم مخور

بیرون نمیبرند تو را از دیار دوست