- علی ابن الرضا
- جمعه ۲۹ آذر ۹۲
- ۲۰:۲۶
- ۰ نظر
ای خوش آن روز که در کوی توام منزل بود/ نور رویت سبب روشنی محفل بود
گرچه من هیچ نگفتم به تو از دلبریت/ ولی ای دوست، بدان کآتشیام در دل بود
محو در روی تو بودم خبری از خود، نی/ دل من ز آنچه بجز تو همگی غافل بود
عجب این نیست که من از همگان ببریدم/ بلکه برداشتن چشم ز تو مشکل بود
هر که بد شیفته عقل و خرد سود نکرد/ متنعم ز تو آن بود که لایعقل بود
بردم از عالم عشاق بسی نامه به عقل/ چه کنم عقل در این مسئله پا در گل بود
حسنا دوست نگهدار و مهل دامن وی/ کآنچه غیر از رخ او بود همه باطل بود
حسن رمضانی