هر آن سر که سودای آن سر ندارد

بود بر سر  دوش بار  گرانی

....

صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

که سر به کوه و بیابان تو داده ای مارا

....

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

....

سرت نازم که در آن سر چه شور است

گهی در دیر و گاهی در تنور است

....

سسر ارادت ما واستان حضرت دوست

که هرچه بر سر ما می رود ارادت اوست

....

حافظ بر آستانه ی دولت نهاده سر

دولت بر آن سر است که با آستان یکیست